ماه اول
پسرم یک ماه از به دنیا اومدنت گذشته یک ماهی که نفهمیدم چقدر زود گذشت. 12 مهر ماه مامان یه خورده حالش خوب نبود همراه مامان و جون و باباجون رفتیم شیراز تا یه سر به دکتر بزنیم و خیالمون راحت بشه. تو مطب خانم دکتر شرح حال مامان را که شنید گفت باید امشب بری بیمارستان تا معلوم بشه باید سزارین کنی یا نه. اینم بگم که امکان زایمان طبیعی واسه مامان نبود چون شما از همون اوایل بارداری در حالت بریج بودی یعنی سرت بالا و پاهات پایین بود. از همون موقع شیطون بودی. خلاصه ما هم با استرس فراوون رفتیم بیمارستان و فقط به بابا ابراهیمت زنگ زدم و ماجو گفتم شب بره خونه مامان جون بخوابه که اگه لازم شد بیاد شیراز وسایل من و تو رو که مامان جون درست یک هفت...