اسباب کشی
سلام گل یک دونه ام چشم و چراغ خونه ام پسرم ما مدتهای زیادی دنبال خونه میگشتم و با قدم خیر شما بالاخره خونه الانمون را ٤/٨/٩١ قولنامه کردیم و تقریبا وقتی شما یک ماه و ١٠ روز داشتی(٢٣/٨/٩١) ما خونمون را تحویل گرفتیم و شروع به جمع کردن وسایل و اسباب کشی کردیم. با وجود پسر شیطونی مثل شما خیلی سخت بود چون همش میخواستی تو بغلم باشی و شیر بخوری و تو این اوضاع من میخواستم وسایل را جمع کنم. به هر حال ما وسایل را جمع کردیم بابا ابراهیم کارتنهای کوچک را با ماشین خودش اورد خونه و وسایل بزرگ را هم ٢٥/٨ /٩١ اوردیم خونه و از فردای اون روز تو خونه مستقر شدیم . کمک های زیاد مامان جون و بابا جون و خاله و دایی اگه نبود معلوم نبود ما چکار میکردی...