لباس پوشیدن
امیر محمد خاله
من یه سوال مهم دارم: می شه لطفا به خاله بگی که چرا این قدر از عوض کردن لباس هات بدت میاد؟! نه واقعا سواله برام!
از همون روز اول تولدت هم همین جوری بودی! یادمه روز اول که توی بیمارستان بودی و هنوز مامانت را نیاورده بودن تو بخش، مامان جون همه اش می گفت چرا بچه ی ما اصلا گریه نمی کنه؟ همه اش نگرانت بود. ولی بعد از معاینه ی پزشک اطفال تا اومدیم لباست را عوض کنیم چنان گریه ای راه انداختی که حتی مامان جون هم دست و پاش رو گم کرده بود.
حالا بعد از یازده ماه هنوزم از عوض کردن لباسات خوشت نمیاد! دو شب پیش مامان الهه می خواست لباس جدیدت را امتحان کنه تا مطمئن بشه که واسه عروسی دایی علی اندازه ات باشه، این قدر گریه زاری راه انداختی که همه اومدن کمک! واسه بیرون آوردنش هم دوباره کلی فیلم داشتیم.
خلاصه کاری کردی که فرداش مامان جون رفت و یه لباس دیگه برات خرید! راستشو بگو شیطون؛ نکنه همه ی اینا فیلم بود تا مامان جون یه لباس دیگه واست بخره؟!