امیر محمدامیر محمد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

امیرمحمد امیر قلب بابا و مامان

شروع راه رفتن

پسرم عشقم نفسم                                                             دو سه روزه حسابی داری تلاش میکنی راه بری. دو سه قدم بر میداری  میشینی دوباره بلند میشی دو سه قدم میری باز میشینی. دیروز تونستی نزدیک یک متر و نیم خودت با اون قدمهای کوچیکت بری. قربون اون پاهای کوچولوت برم مامانی که حسابی بااحتیاط قدم برمیداری. البته ...
7 مهر 1392

کارها و شیطنت های امیر محمد در پایان اولین سال زندگی

پسرم * یاد گرفتی کلاغ پر کنی تا میگم کلاغ پر، انگشت اشاره ات را میزاری روی زمین میاری بالا و خودت حسابی میخندی. * عاشق کتاب قصه هات هستی( هرچند تا الان چند تاشون را هم پاره کردی و من چسب زدم ) تا میگم امیر محمد برات کتاب بیارم بخونم ، میای دم در اتاقت نگاه میکنی به کمدت و طبقه کتابهات و منتظر میشی تا برات کتاب بیارم و بخونم. * هنوز خودت به تنهایی راه نمیری ولی عاشق اینی که انگشت هر کسی را که از کنارت رد میشه بگیری و با هاش تمام خونه را بگردی البته مسیرها را هم خودت تعیین میکنی که از کدوم طرف بریم و دیگه ول کن هم نیستی انگار اصلا خسته نمیشی. * یاد گرفتی خودت بدون کمک بلند شی و بشینی . ما هم می...
7 مهر 1392

منم اومدم کمک

سلام امیر محمد گلم! از امروز قراره منم به مامان الهه کمک کنم تا وبلاگت را به روز کنیم آخه این روزا تو این قدر شیطون شدی که مامان الهه وقت نمی کنه به کارای خونه هم برسه چه برسه به این که وبلاگت را هم مرتبا به روز کنه.   خلاصه سعی می کنم منم هر وقت تونستم قسمتی از خاطرات شیرین تو رو بنویسم. هر چند زیاد پیشت نیستم ولی تو این قدر شیرین و شیطونی که هر ساعت از زندگیت نیاز به یه "خاطره نگار" داره!   دوستت دارم عشق خاله.     ...
27 شهريور 1392

شیطنت های جدید

پسرم هر روز در حال  یاد گرفتن کارهای جدید هستی و شیطنتهای بیشتری میکنی. تازگی یادگرفتی درب کابینت ها را میگیری بلند میشی بعد دستگیره درها را میگیری و درها را مدام باز و بسته میکنی البته گاهی هم دستتو لای در میزاری و در را میبندی بعد صدای گریه ات بلند میشه. از دست تو پسر شیطون باید جای ظرف ها را عوض مکم که نشکنیشون.  از قبل عاشق لباسشویی بودی میومدی جلوش مینشستی و اون که میچرخید براش دست میزدی حالا یاد گرفتی وایمیسی دکمه هاشو میزنی برنامه هاشو عوض میکنی . دیگه حتما باید یادم باشه از دست شما وروجک شیطون قفل کودکش را هم بزنم. قربون شیطنتهات بشم عشقم.  این هم چند تا عکس از شیطنت هات   ...
27 شهريور 1392

مروری بر ماه یازدهم

امیر محمد در حال خوردن سرلاک و تماشای عموپورنگ ا میر محمد سوار بر میز اتو امیر محمد درحال خوردن اسباب بازی امیر محمد پس از حمام امیر محمد در حال نواختن آهنگ   امیر محمد در حال تلفن خوردن!!!!!!!!!! امیر محمد در حال خوردن شارژر موبایل بابا ابراهیم امیر محمد در یخچال امیر محمد و جوجه ...
27 شهريور 1392

عاشق آب بازی

مامان جونم ؛ مامان جونم بیا میخوام حموم کنم دوستیمو با کثیف بودن میخوام دیگه تموم کنم میخوام برم میون آب کلی شالاپ شلوپ کنم چه کیفی داره شستشو یه آبتنی توپ کنم. بخشی از شعر "مامان میخوام حموم کنم" از کتاب "مامانی میخوام بزرگ بشم"   پسرم قند عسلم  از همون اولین باری که حموم رفتی ( مامان جون روز پنجم شما را برد حمام) عاشق حمام رفتن بودی و هیچ وقت تو حمام اذیت نکردی . علاقه ات حالا به حمام و اب بازی اینقدر زیاد شده که این روزها وقتی میخوایم از حمام بیایم بیرون میزنی زیر گریه که نه بیرون نریم. یا بعد از حمام میای پشت در حمام میشینی یعنی دوباره بریم اب...
27 شهريور 1392