21 ماهگيت مبارك بسرك شيرين زبون
سلام امير محمد شيرين زبونم
21 ماهه شدنت مبارك عزيز دلم. الهي 21 هزار ماهه بشي ماماني.
خدايا شكرت كه اين نعمت بزرگ را بهمون دادي
اين روزها خيلي شيرين زبون شدي ماماني. يه حرفهايي ميزني كه مونديم از كجا ياد گرفتي! ميگي نه؟ برو ادامه مطلب را بخون.
مثلا من تو اشبزخونه در حال ظرف شستنم كه مياي ميگي: مامان ِالاله، آب بازي بسه، امير دست بشوره!
يا اينكه تا در حياط باز ميشه ميخواي بري تو حياط و ميگي: بريم َاياط (حياط) ، سبزي آب بديم. ( البته آب دادن به سبزيها را بهونه ميكني تا خودت آب بازي كني وروجك)
دو سه روزي چرخ خياطيم خراب بود داده بودم واسه سرويس، چرخ مامان جون را اورده بودم خونه. از لحظه اي كه چرخ را اورديم و شما ديدي شناختيش و ميگفتي: خياطيه مامان جونه! و هر وقت من ميرفتم بشينم باهاش كار كنم ميگفتي : مامان ِالالِه ( مامان الهه) خياطيه مامان جونه، دست نزن! خلاصه شده بودي حافظ منافع مامان جون!
يا مياي متر خياطي منو برميداري ميبيچوني دوره خودت ميگي : اندازه بگير!
راستي يادم رفته بود برات بگم 14 و 15 خرداد يه مسافرت كوچولو رفتيم سه تايي. رفتيم سبيدان . خدا را شكر خوش گذشت بهمون و شما هم اذيت نكردي و بسر خوب بودي. از بعد از اين مسافرت ، هر وقت حوصله ات سر ميره مياي ميگي مامان بريم. ميگم كجا بريم ؟ ميگي بريم مسافرت!
و ديگه اينكه اعداد از يك تا ده را بلدي بشماري همچنين روزهاي هفته را . دو سه تا شعر هم با هم ميخونيم. (شعر جوجه طلايي ، تو حوض خونه ما و يه توب دارم)
و البته عاشق نقاشي كشيدن هستي،از لحظه اي كه چشمات را باز ميكني دنبال مداد رنگي و كاغذ ( به قول خودت كاعَذ) هستي و شعر چشم چشم دو ابرو را هم خودت ميخوني و نقاشي ميكشي.
گل بسرم اگه بخوام همه شيرين كاريها و شيرين زبوني هات را بنويسم از يه مثنوي هم بيشتر ميشه. انشالله بقيه اش را تو بستهاي بعدي برات مينويسم.
خوب اينم چند تا عكس از مسافرتمون و شيرين كاريهاي شما
يه فرصت خوب براي خاك بازي!
وروجك يه لحظه ازت چشم برداشتيم رفتي رو سبد وايسادي!
اينم اقا امير محمد در حال اب دادن به باغچه خونه باباجون
اقا امير محمد سوار دوچرخه بچهگيهاي دايي
و اقا بسر در حال بررسي چرخ خياطي مامان!
امير محمد جونم:
مشکلات به سبکی هوا / عشق به عمق اقیانوس
دوستی به محکمی الماس / موفقیت به درخشانی طلا
اینها آرزوهای من برای توست