امیر محمدامیر محمد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

امیرمحمد امیر قلب بابا و مامان

نمونه‌ای از مکالمات تلفنی این روزهای من و امیرمحمد

1393/10/18 17:43
نویسنده : مامان الهه
718 بازدید
اشتراک گذاری

من خطاب به مامان الهه: گوشی را بده امیرمحمد تا باهاش حرف بزنم.

مامان الهه خطاب به امیرمحمد: امیر.. مامان بیا با خاله فرشته حرف بزن.

صدای امیرمحمد از دور: با خاله فرشته حرف نمی‌زنم... بریم مامان‌جون باباجون.سوت

{بالاخره راضی می‌‌شه گوشی را بگیره.}

امیرمحمد: سلام خاله فرشته. چی‌کار می‌کنی؟ (با ریتم تند)

من: سلام امیرمحمدم... سلام عزیزم. خاله داره چایی می‌خوره.

- چایی می‌خوری؟!

- آره عزیزم... کجا می‌خوای بری؟

- مامان جون باباجون.

- منم بیام؟

- تو نیا!

- خاله فرشششششششششته...  منم بیام با هم بریم!

- نه... با هم ... امیرمحمد و مامان الهه! خطا

یعنی انصافا عشق و علاقه را داشتید؟! خودتو واسه یه فسقل بچه بکش بعد این‌جوری تحویلت می‌گیره. البته مواردی هم هست که سریع گوشی تلفن را می‌گیره و بامن حرف می‌‌زنه. مثل دوشب پیش:

من: سلام عزیزم. خوبی؟

امیرمحمد: من خوبم. تو خوبی؟

- ممنون عزیزم.

- خاله فرشته برام جایزه چی خریدی؟

- جایزه؟!!! ... چی بخرم برات خاله؟

- جایزه بخر!

- باشه خاله. ولی چی دوست داری برات بخرم؟

- ماشین بخر!

- ماشین چه رنگی برات بخرم؟

- ماشین آبی صورتی قشنگ بخر! ... (چند ثانیه مکث)... مامان الهه با خاله فرشته حرف بزن! (و گوشی را میده به مامانش و میره دنبال بازیش).

یعنی فقط در حد سفارش خرید دادن با من کار داره!

دیگه چیزی برای گفتن ندارم. یکی بیاد به من روحیه بده الان داغونم! غمناکگریه

 

پسندها (2)

نظرات (4)

خاله فرشته
19 دی 93 19:55
خاله فدای تو و شیطونی هات!! تو عکسات هم معلومه چه آتیش پاره ای شده!
مامان لیلا
23 دی 93 10:30
ای جاااااااتنم خیلی شیرین زبونی گل پسر ناز و دوست داشتنی خوش بحال تو و خاله فرشته مهربونت
مادر بزرگ
11 اسفند 93 23:37
سلام خوب بود استفاده کردیم موفق باشید