پسر ماماني!
پسرم این روزها خیلی بهم وابسته شدی و جلوی دیگران غریبگی میکنی. البته فکر کنم این اقتضای سنت باشه. در هر حال خدا کنه این جوری نمونی. دیروز مادر( مامان بابا ابراهیم) خونمون بود ولی تو از لحظه ای که دیدیش شروع به گریه کردی و همش به من یا بابا چسبیده بودی بعد از یک ساعتی که مثلا بهتر شده بودی از پشت سر بابا ابراهیم یواشکی سرک میکشیدی و نگاش میکردی. عصر هم با عموها و عمه مریم رفتیم بیرون. اونجا هم حاضر نشدی بغل کسی بری. اینم عکس دیروزت وقتی میخواستیم بریم بیرون.