راه رفتنت مبارک
راه رفتنت مبارک مامانی نفسم از امروز ظهر یه دفعه خودت بلند شدی و را افتادی از سالن رفتی تو اشپزخونه. یکی دوبار هم افتادی ولی خودت مثل یه مرد دوباره بلند شدی و ادامه دادی. اینقدر با احتیاط راه میری که دلم میخوات بگیرم و بخورمت. فدات شم گلم . فدای اون پاهای کوچولوت بشم من. عصر هم که از خواب بیدار شدی دوباره شروع کردی به راه رفتن. ولی چون هنوز خیلی تعادل نداری یه دفعه میخوری زمین ولی اشکال نداره یادمیگیری بزرگ مرد من. شب هم رفتیم خونه مامان جون و بابا جون اونجا هم کلی براشون راه رفتی. قربونت برم. مامان جون میگفت گل پسرمون مثل چارلی چاپلین راه میره جوجه کوچولوی من فقط 4 روز به پایان یک سالگیت مو...