امیر محمدامیر محمد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

امیرمحمد امیر قلب بابا و مامان

مهمونی رفتن بدون مامان!

1392/6/12 20:56
نویسنده : مامان الهه
285 بازدید
اشتراک گذاری

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

امروز قرار بود دوستای من بیان خونه ی ما. بچه ها خیلی دلشون می خواست تو را هم ببینند ولی مامان الهه می گفت که توی خونه خیلی کار داره. واسه همین بابا جون اومد دنبالت و تو را آورد اینجا. همه اش نگران بودم که با دیدن آدم هایی که نمی شناسی غریبی کنی و بهونه ی مامانت را بگیری. ولی تو آبروی خاله را خریدی! اولش که دوستای خاله را دیدی یه کم خجالت کشیدی و خودتو توی بغلم قایم کردی خجالت ولی کم کم یخت آب شد. اولش آروم آروم بهشون لبخند زدی و بعد شروع کردی به شیطنت! نمی دونستم بشقابا را از جلوی دستت بردارم یا کاردها رو قایم کنم! کلافه

همه شون عاشقت شدن! بخصوص وقتی که می خندیدی و اون دو تا دندون کوچولوت را نشون می دادی. قلب

تا وقتی هم هم که باباجون تو را برگردوند اصلا بهونه نگرفتی البته شنیدم که با دیدن مامانت خیلی ذوق کردی!لبخند مطمئنم مامان الهه هم تو همین یه ساعت کلی دلش برای پسر کوچولوش تنگ شده بود.

دوستت دارم آقا کوچولو! دیگه داری مرد میشی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
10 شهریور 92 18:25
چه باحال خاله فرشته هم مطلب گذاشته
قربونت برم ک اجتماعی هستی و کاملا با همه میجوشی مثل مامان مهربونت ماهی


خاله شقایق مرسی که میای به وبلاگم سر میزنی.