عاشق آب بازی
مامان جونم ؛ مامان جونم
بیا میخوام حموم کنم
دوستیمو با کثیف بودن
میخوام دیگه تموم کنم
میخوام برم میون آب
کلی شالاپ شلوپ کنم
چه کیفی داره شستشو
یه آبتنی توپ کنم.
بخشی از شعر "مامان میخوام حموم کنم" از کتاب "مامانی میخوام بزرگ بشم"
پسرم
قند عسلم
از همون اولین باری که حموم رفتی ( مامان جون روز پنجم شما را برد حمام) عاشق حمام رفتن بودی و هیچ وقت تو حمام اذیت نکردی . علاقه ات حالا به حمام و اب بازی اینقدر زیاد شده که این روزها وقتی میخوایم از حمام بیایم بیرون میزنی زیر گریه که نه بیرون نریم. یا بعد از حمام میای پشت در حمام میشینی یعنی دوباره بریم اب بازی.
اینم یه عکس از شما تو حمام البته مال چند ماه پیشه.
امروز هم با بابا جون و مامان جون و دایی هادی و عمه مامان رفته بودیم باغ یکی از دوستاشون که یه رودخونه هم از توش رد میشد . ما هم تو سایه درخت ها نزدیک اب نشسته بودیم. تمام مدت شما میخواستی بری تو اب. و به اینکه دست و پات را یه کم تو اب زدیم قانع نبودی و میخواستی بپری تو اب و حسابی بازی کنی و وقتی از کنار اب دورت میکردیم حسابی نق میزدی و خودتو به سمت اب میکشیدی. خلاصه حسابی خودت را خیس کردی و مجبور شدم دوبار لباسهات را عوض کنیم که خدای نکرده سرما نخوری.
قربون پسرم بشم که عاشق ابه. ولی خدا را شکر چند تا اسباب بازی واست برده بودم که چند ثانیه ای سرگرمت میکرد. تا دوباره چشمت به اب میافتاد و یادت میافتاد.
اینم عکست در حال بازی با اسباب بازیهات