نمونهای از مکالمات تلفنی این روزهای من و امیرمحمد
من خطاب به مامان الهه: گوشی را بده امیرمحمد تا باهاش حرف بزنم.
مامان الهه خطاب به امیرمحمد: امیر.. مامان بیا با خاله فرشته حرف بزن.
صدای امیرمحمد از دور: با خاله فرشته حرف نمیزنم... بریم مامانجون باباجون.
{بالاخره راضی میشه گوشی را بگیره.}
امیرمحمد: سلام خاله فرشته. چیکار میکنی؟ (با ریتم تند)
من: سلام امیرمحمدم... سلام عزیزم. خاله داره چایی میخوره.
- چایی میخوری؟!
- آره عزیزم... کجا میخوای بری؟
- مامان جون باباجون.
- منم بیام؟
- تو نیا!
- خاله فرشششششششششته... منم بیام با هم بریم!
- نه... با هم ... امیرمحمد و مامان الهه!
یعنی انصافا عشق و علاقه را داشتید؟! خودتو واسه یه فسقل بچه بکش بعد اینجوری تحویلت میگیره. البته مواردی هم هست که سریع گوشی تلفن را میگیره و بامن حرف میزنه. مثل دوشب پیش:
من: سلام عزیزم. خوبی؟
امیرمحمد: من خوبم. تو خوبی؟
- ممنون عزیزم.
- خاله فرشته برام جایزه چی خریدی؟
- جایزه؟!!! ... چی بخرم برات خاله؟
- جایزه بخر!
- باشه خاله. ولی چی دوست داری برات بخرم؟
- ماشین بخر!
- ماشین چه رنگی برات بخرم؟
- ماشین آبی صورتی قشنگ بخر! ... (چند ثانیه مکث)... مامان الهه با خاله فرشته حرف بزن! (و گوشی را میده به مامانش و میره دنبال بازیش).
یعنی فقط در حد سفارش خرید دادن با من کار داره!
دیگه چیزی برای گفتن ندارم. یکی بیاد به من روحیه بده الان داغونم!