امیر محمدامیر محمد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

امیرمحمد امیر قلب بابا و مامان

سال نو مبارك

1394/1/13 23:34
نویسنده : مامان الهه
900 بازدید
اشتراک گذاری

جشنجشنجشنجشنجشنجشنجشنجشنجشن

سلام پسرم

سلام امير محمدم

30 ماهگي ات مبارك آرام جان مادر.محبت

سومين بهار با هم بودنمان مبارك عزيزم.بوس

 

 

پسركم، منو ببخش كه وقت ندارم زود به زود برات بنويسم، ولي سعي ميكنم كه هر چي ذهن ياري كنه برات بنويسم تا يه روز بخوني و از خوندن شون لبخند رو لبات بياد.

اول از چيزهايي كه يادگرفتي بگم: الفباي انگليسي را از اول تا اخر بلدي، اعداد از يك تا بيست را هم كامل بلدي ، اشكال هندسي را و رنگ‌ها را هم بلدي. عاشق سي دي‌هاي صدآفرين هم فارسي و هم انگليسيشون هستي.

سوره توحيد را هم بلدي. صلوات هم كه ميفرستي. چند تا شعر هم بلدي مثل: پاييزه و پاييزه، بهارم و بهارم، توپ سفيدم، ماهي سرخ و زرد من، يه توپ دارم، جوجه جوجه طلايي، اتل متل توتوله و .....

پسرم، اين روزها اين قدر شيرين زبون شدي كه در برابر حرفهات كم مياريم. از اينكه اينقدر به موقع و به جا از كلمه ها و جمله ها استفاده ميكني متعجب ميشيم و دهانمون باز ميمونه. در تمامي لحظه ها به حرفهامون گوش ميدي و درست سر جاي لازم تكرار ميكني و به كار ميبري.

هروقت خوابت مياد مياي ميگي : مامان خوابم مياد، خوابم كن. يا ميگي مامان بريم تو اتاق بخوابيم.

صبح هم تا از خواب بيدار ميشي ميگي: مامان من بيدار شدم، تو هم پاشو، بيدار شو..

خونه‌مون را بلدي، تو خيابونمون كه مي رسيم ميگي : نه نريم خونه‌مون! البته خونه بابا جون و خونه مادر و خونه عمه‌جان را هم ميشناسي. و اونجاها هم به محض اينكه به سر كوچه‌شون ميرسيم اعلام ميكني كه كجا ميخوايم بريم.

چراغ‌ها را خاموش ميكني و ميگي: شب شده بريم بخوابيم. بعد دوباره روشنشون ( يا به قول خودت نوشن) ميكني و ميگي صبح شد بيدار شيم.

چند روز پيش از جلو يه مغازه دوچرخه فروشي رد شديم. برگشتي ميگي: مامان تو از اين دوچرخه‌ها برام نمي‌خري! منم گفتم باشه مامان انشالله برات ميخرم. ذوق كردي و گفتي دوچرخه سفيد برام بخر.

اينم نمونه اي از مكالمات ما و امير محمد و شيرين زبوني‌هاي گل پسر:

امير محمد: مامان من از دستت عصباني‌ام!

مامان: چرا عزيزم؟؟؟؟؟؟؟

امير محمد: آخه همش بهم ميگي غذا بخور!!!!!!!!

******************

امير محمد: بابا عيدت مبارك.

بابا: .................... (سكوت)

مامان: ممنون عزيزم.

امير محمد: مگه شما بابا هستي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

******************

بابا در حال چايي خوردن

امير محمد: بابا قند نخور، دندونت خراب ميشه، ميشي باباي بي‌دندون!!!!!!!!!

بابا: چشم.

***********************

بابا: امير محمد بابا را بيش‌تر دوست داري يا مامان را ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امير محمد: بابا را بيش‌تر دوست ندارم، مامان را بيش‌تر دوست دارم.

بابا: مامان را چند تا دوست داري؟

امير محمد : سه تا دوست دارم.

بابا: بابا را چند تا دوست داري؟

امير محمد: بابا هم سه تا دوست دارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

************************

امير محمد: مامان من ديگه بزرگ شدم ميخوام برم مهدكودك.

مامان: چرا قوي شدي؟

امير محمد: چون شير خوردم، قوي شدم.

********************

بالاخره اواخر اسفند ماه چهار تا دندون آسيايي آخرت هم بيرون اومد ، و الان خدا را شكر پسرم 20 تا دندون داره.

 

دلت شاد و لبت خندان بماند

برایت عمرجاویدان بماند

خدارا میدهم سوگند برعشق

هرآن خواهی برایت آن بماند

بپایت ثروتی افزون بریزد

که چشم دشمنت حیران بماند

تنت سالم سرایت سبز باشد

برایت زندگی آسان بماند

تمام فصل سالت عید باشد

چراغ خانه ات تابان بماند

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (3)

شقایق مامی ارشان
27 فروردین 94 14:05
امیرمحمد نازم قربون عکسای خوشگلت قربون حرف زدنت ماااااااااااچ
مامان اهورا (نرگس)
27 فروردین 94 20:29
سال نو مبارک... امیدوارم سال های سال در کنار هم نوروز و جشن بگیرید...
مامان پرهام
8 تیر 94 20:55
من قربون امیر محمد شیرین زبون و باهوش هزار ماشاءالله به تو گلم