امیر محمدامیر محمد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

امیرمحمد امیر قلب بابا و مامان

وروجك در شانزدهمين ماه زندگي

  سلام ‍‍گلم سلام امير محمدم خوبي عزیز دلم؟ اين روزها خيلي شيطون شدي همش هم داري با زبون خودت با ما حرف ميزني ولي ما نمفهميم چي ميگي! ميشه زحمت بكشي يه جوري حرف بزني كه ما هم بفهميم؟!! خيلي دوست داري  با تلفن حرف بزني. تلفن يا موبايل ما را ميگيري دستت و شروع ميكني به حرف زدن بازهم به زبون خودت. خيلي جالبه كه تو حرف زدنت لحن صدات بالا و بايين ميشه، دستاتو تكون ميدي، مكث ميكني و دوباره ادامه ميدي.    هروقت خاله فرشته زنگ می زنه خونمون که با مامانی  صحبت کنه تو هم می خوای با تلفن صحبت کنی. میای سمتم و با گریه و زاری می گی: "اده، اده"! قبلنا از پشت تلفن که باهات حرف می زدن تو ...
8 بهمن 1392

15 ماهگیت مبارک عشقم.

      پانزدهمین ماهگرد زمینی شدنت مبارک     پسر م دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم باشد من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند.         ...
13 دی 1392

خاله جون دوستت داریم.

    خاله مهربون من        چقدر شبیه مادره           به خاطر محبت هاش     از همه دنیا بهتره   همش به اون فکر می کنم   دوستش دارم یه عالمه   از خوبی های خاله جون   هرچی بگم بازم کمه                                      سلام سلام صد تا سلام ...
10 دی 1392

دومین یلدات مبارک عشقم.

  پسرم همه لحظه های پایانی پاییزت ، پر از خش خش آرزوهای قشنگ یلدات مبارک .   یلدا، تو که مى آیى، بزرگ ترهاى شاید فراموش شده، دوباره به جوان ترهاى مهمان، به گرمى لبخند مى زنند.   یلدا، تو که مى آیى، طعم گرم و صمیمى گرد هم آمدن خانواده ها را دوباره مى توان حس کرد.     یلدا، تو را دوست دارم، به اندازه همه ستاره هایى که در چشم هایت مى درخشند، اى خواستنى ترینِ شب ها! طعم تو، به اندازه همه صبح هاى دل انگیز آفتابى بهار، شیرین است.      بعدا نوشت: (1392/10/1 ) پسرم دیشب اول رفتیم خونه مامان بزرگ من و بعد هم خونه مادر( ماما...
1 دی 1392

14 ماه و 14 روز و 14 ساعت.

سلام گل پسرم تاج سرم امیر محمدم   امروز 27 اذر 1392 و شما تا الان 14 ماه و 14 روز و 14 ساعت داری گل پسرم. انشالله 14 هزار ماهه بشی عشقم.      پسرم نگران فردا نباش! خدای دیروز و امروزت فردا هم هست. فردایت قشنگ.....         نمیدونم از کدوم کارهات بنویسم وروجک من. اینقدر که کارهای بامزه انجام میدی آقا پسر. * وقتی میشینم رو زمین میگم بیا بغلم عقب عقب میای میشینی رو پاهام. * وقتی میگم دستتو بده به مامان دست راستت را میزاری تو دست مامان. فدای دست کوچولوت برم گلم. *تا صدای اهنگ یا شعر خوندن را میشنوی با انگشتهای خوشگلت ضرب م...
1 دی 1392

چهاردهمین ماهگرد مبارک

   سلام پسرم ، سلام عشقم، سلام امیر محمدم    خوبی مامانی ؟ امروز 13 آذر ماه 1392 است و شما چهارده ماهه شدی گل پسرم. چهارده ماهگی مبارک نفسم .   امروز 14 ماهه که خدا لطف و رحمتشو به ما نشون داده و شما مهمان قلب ما شدی. به اندازه تک تک ثانیه های این چهارده ماه خوشبختی را در کنار شما حس کردیم. خدایا ازت ممنونیم که ما را لایق این نعمت بزرگ دونستی. خدایا بهمون بصیرتی بده تا این هدیه را به شایسته ترین شکل پرورش بدیم.     پسرم روزها به سرعت برق و باد میگذره و شما روز به روز خواستنی تر میشی و ما روز به روز عاشق تر...
16 آذر 1392

اندر احوالات روزهای چهاردمین ماه

سلام گل یکدونه چشم و چراغ خونه     پسرم دردونه ام امیر محمدم     خوبی مامانی؟   امروز ده روز میشه که گل پسر مامانی سرماخورده و وقتی بردیمت دکتر ، آقای دکتر گفت سینوسهاش عفونت کرده. الهی بمیرم برات مامانی. خیلی اذیت شدی تو این ده روز مخصوصا وقتی میخواستی بخوابی که بینیت کیپ میشد یا خلط هایی که از سرت میومد باعث میشد سرفه کنی و نتونی بخوابی. الهی درد و بلات به جون من بخوره هیچ وقت شما رو مریض نبینم مامانی. البته الحمدلله بهتر شدی ولی هنوز موقع خواب اذیت میشی. خدایا همه نی نی ها همیشه سالم و سلامت باشند. اما از حال و احوال مریضی بیایم ب...
3 آذر 1392

محرم 1392

دومین همایش شیرخوارگان حسینی پسرم امروز اولین جمعه محرم 1435 هجری قمری و روزیه که یه یاد شیرخواره شش ماهه امام حسین( ع)، حضرت علی اصغر، مراسم شیرخوارگان حسینی برگزار میشه. امروز من و شما و مامان جون رفتیم مراسم شیر خوارگان حسینی. هرچند پسر سیزده ماهه من این دومین باری بود که شما به این مراسم میرفتی . امیدوارم امام حسین(ع) و حضرت علی اصغر عذاداری های ما را قبول کنند. اونجا واسه همه حاجتمندها خصوصا بچه های بیمار دعا کردیم و شفاشون را از حضرت علی اصغر خواستیم. اینم عکسهای شما گل پسرم   *****************************************************   بعدا نوشت: پسرم اینم ...
24 آبان 1392

خاله یا عزیزی؟

آخه من از دست تو نیم وجبی چیکار کنم؟! هر چی می گم بگو "خاله" بازم پشت سرم راه میای و میگی: "عزیزی" جالبیش به اینه که می دونی من خاله فرشته ام، وقتی مامان جون بهت می گه: "خاله فرشته کجاست؟" راه می افتی و میای در اتاقم و پشت سر هم تکرار می کنی: عزیزی... عزیزی... من فدای اون خنده های خوشکلت بشم، پس کی می خوای دیگه منو "خاله" صدا بزنی؟   ...
3 آذر 1392