امیر محمدامیر محمد، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

امیرمحمد امیر قلب بابا و مامان

سیزدهمین ماهگرد

عسلم نفسم تمام زندگیم   سیزدهمین ماهگرد زندگیت مبارک. خدایا ازت ممنونیم که سیزده ماهه این نعمت بزرگ را به ما هدیه دادی. خدایا شکرت. پسرم امروز و در پایان سیزدهمین ماه زندگیت خداوند رحمتشو شامل حالمون کرد و اسمان لبخند زد و باران بارید. اولین باران پاییزی امسال با وجود شما برای ما رنگ و بوی دیگری داشت. صبح ،من و شما با هم رفتیم تو حیاط و دستهامون را زیر بارون گرفتیم و از خداوند به خاطر باران رحمتش تشکر کردیم.           امیر محمدم سه روز پیش یعنی جمعه شب بالاخره تصمیم گرفتیم و موهای شما را کوتاه کنیم و رفتیم خونه باباجون و اونجا باب...
14 آبان 1392

عکس اتلیه یک سالگی

پسرم  نفسم امیر محمدم اینم عکس اتلیه یک سالگی که البته به خاطر سرماخوردگیت با دو هفته تاخیر بردیمت و ازت عکس گرفتیم. تو اتلیه هم خیلی بد اخلاق شده بودی و همش نق نق میکردی و فقط اگه سوییچ ماشین بابا یا موبایل من دستت بود حاضر بودی سرجات وایسی . ای ووروجک   ...
11 آبان 1392

این روزهای پسرکم

پسرکم که سرما خورده بود و حال نداشت پسرکم تو حیاط خونه مامان جون و باباجون بدون شرح!!!!!!!!!!! پسرک در پارک مردانی به همراه باباجون و مامان ( این توپ را همون جا تو پارک برات خریدم پسرکم)   پسرکم انگشت به دهان از تماشای تلوزیون پسرکم در حال بای بای کردن با تلوزیون امیر محمد در حیاط بدون شرح!!!!! ...
11 آبان 1392

نصیحت های مادرانه

پسر عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگرصحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن به یاد بیاور ،  وقتی کوچک بودی ،  مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم وقتی نمی خواهم به حمام بروم ،  مرا سرزنش نکن وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای امروز ،  سئوالاتی می کنم با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی  ، حافظه ام یاری نمی کند  ، فر...
8 آبان 1392

لوس بازی های پسرکم

نی نی جونم تو ماهی چشم نخوری الهی پسرم نفسم همه وجودم این روزها تو خونه دنبالم راه میافتی و میگی : ماما ، ماما و بعد که من بغلت میکنم و قربون صدقه ات میرم تو هم خودت را برام بیشتر لوس میکنی . سرتو و میزاری رو سینه ام و لبخند میزنی. فدای تو بشم گل پسرم. با هر ماما گفتن تو انگار تموم دنیا را بهم میدن. خدایا ازت ممنونم که منو لایق این هدیه بزرگ دونستی. خدایا شکرت. همین طور وقتی بابا ابراهیم از سرکار میرسه همش دنبال اونی و بابا میکنی. ومیری سمتش دستاتو دراز میکنی که بغلم کن. بعد هم بهش میگی بازی بازی یعنی باهام بازی کن. فدای تو پسر لوسم بشم. من و بابا عاشقتیم. ...
7 آبان 1392

تولد پسر عمه

امیر محمدم شیر مرد من فردا یعنی 27 مهرماه تولد مهدی پسر عمه مریمه.  عمه جان زحمت کشیده بودند امروز واسه مهدی جون تولد گرفته بودند و نهار همه اونجا جمع بودیم. خدا را شکر شما هم پسر خوبی بودی و اذیت نکردی و کلی با بچه ها بازی کردی. ولی اصلا نخوابیدی و موقع باز کردن کادو ها یه کم نق نقو شده بودی چون خوابت میومد. اینم چند تا از عکسهای شما تو  تولد مهدی جون   امیر محمد کلاه به سر امیر محمد بد اخلاق!!!!!!!!!   امیر محمد شیطون در حال بررسی کلاه تولد امیر محمد و بابا ابراهیم بابا ابراهیم و امیر محمد و مهدی جون اینم شیدا کوچولو که فق...
27 مهر 1392

کلمه های امیر محمد

بابا یا ابا : بابا ماما: مامان دادا : داداش هاددی : هادی ایجا: اینجا اده : بده ازیز: عزیزم دد: دس دس . . . . و یه عالمه چیزهای دیگه که میگی و ما نمیفهمیم   اینم کلمه های جدیدت که بیشتر اهنگشو میزنی: چی چیه؟ یا چی شده؟( هر وقت یه چیز جدید میبینی میگی ) دست نزن( به چیزهای خطرناک که ما بهت گفتیم دست نزن دست میزنی و میگی )     ...
26 مهر 1392

وروجک مامان

پسرم عشقم وروجکم   حسابی این روزها شیطون شدی و همه خونه را به هم میریزی. از وقتی راه افتادی دیگه یک ثانیه هم حاضر نیستی بشینی و تا از خواب بیدار میشی بلند میشی راه میافتی و وسایل خونه را به هم میریزی و جابه جا میکنی. مثلا میای تو اشپزخونه در کابینتها را باز میکنی و ظرفها را برمیداری میبری تو پذیرایی یا اسباب بازی هات که تمام خونه پخش و پلا شده. تا میخوابی من و بابا تند تند همه چیز را میزاریم سر جاش و شما به محض بیدار شد دوباره شروع میکنی. امیر محمدم دیروز نشسته بودی توی تابت و من هلت میدم و برات  میخوندم: تاب تاب عباسی خدا امیر محمد را نندازی اگر هم ببندازی  بغل م...
27 مهر 1392